روشهای جهانی آموزش موسیقی کودک
مدرسان موسیقی کودک در جهان از چند روش عمومی و شناخته شده برای آموزش موسیقی استفاده میکنند و اين روش ها چنان متنوع و دارای تعاريف كلی هستند كه هر كسی می تواند روش تدريس خود را به يكی از آنها منسوب كند.
روش کارل ارف
کارل ارف ( ١٩٨٢- ۱۸۹۵ ) آهنگساز و موسیقیدان آلمانی و یکی از معروف ترین بنیانگذاران متد موسیقی کودک بوده و نام اکثر کلاسهای موسیقی کودک را از نام وی برگرفته و ارف گذاشتهاند. کارل ارف نواختن موسیقی را از پنج سالگی آغاز کرد و در ده سالگی نخستین ترانه خود را ساخت و آنها را در شانزده سالگی به چاپ رسانید. ارف به موسیقی کودکان علاقه خاصی داشت و همواره در تلاش برای تدوین روشهای آموزشی و ساختن سازهای مناسب برای آنها بود و سرانجام نیز موفق شد. وی از سال ۱۹۲۰ با ماری ویگمن همکاری خود را آغاز نمود. ویگمن یکی از شاگردان دالکروز بود، برای همین، روش ارف در آموزش موسیقی به کودکان، نزدیک و مانند روش دالکروز است. از مهمترين ابتكارات كارل ارف، استفاده از ساز بلز، كه از بخش كوبه ايِ اركستر سمفونيك وام گرفته شده و فلوت ريكودر، ساز منسوخ شدهي دورهي باروك به عنوان دو ساز ساده شده براي كودكان است. روش ارف نسبت به دیگر روشهای آموزش موسیقی به کودکان، روش جامعتر و عینیتری است.
روش ارف یکی از راههای آموزش موسیقی به کودکان است که با آمیزهای ازکار گروهی و آوازخوانی، رقص و بازیگری و استفاده از سازهای پرکاشن مثل بلز، فلوت ریکوردر، زیلوفون، متالوفون و سنتور فرنگی ذهن و جسم کودک را درگیر میکند. در این روش درسها به صورت «بازی» ارائه میشوند و به بچهها کمک میکند که به حد فهم خود یاد بگیرند.
با استفاده از روش ارف، هنرجویان دربارهی ریتم، ملودی، هارمونی، ترکیب، فرم و سایر المانهای موسیقی چیزهای زیادی یاد میگیرند. هنرجویان این مفاهیم را از طریق صحبت کردن، سرود خوانی، آواز خوانی، رقص، حرکت، بازی نقش و نواختن سازها یاد میگیرند. این مفاهیم تبدیل به پایهای برای کارهای خلاقانهای چون بداهه نوازی و آهنگسازی میشود.
تفاوت روش ارف با سوزوکی و کودای در این است که روش ارف از الگوی مرحله به مرحله و خطی در یادگیری موسیقی پیروری نمیکند. در عوض مربی از فلسفه کلی این رویکرد پیروی می کند که شامل مراحلی چون، تقلید، کشف، سواد آموزی، بداهه نوازی، آهنگ سازی و تجسم است. در واقع روش ارف از سیکل عمومی پیروی می کند. اگر چه اُرف به دانش تحول ذهنی کودکان و دانش اخیر روانشناختی آگاهی نداشته است، روشهای او با فعالیت های حسی-حرکتی کودکان و مراحل تحول ذهنی آنها همگونی و هماهنگی نسبتاً خوبی دارد.
موضوعاتی که در روش ارف در آموزش موسیقی به آن تاکید میشود:
- کشف دنیای جدید: از نظر ارف هدف از آموزش موسیقی به کودکان تربیت نوازنده نیست بلکه ارائه مهارتهایی است که کودک میتواند به واسطه آن به کشف دنیای جدیدی دست یابد. وی کوشید تا بر اساس گرایش حسی و عملی ذهن کودکان و بدون اتکاء بر مبانی نظری تمرینهایی را ابداع کند تا کودکان بتوانند به سادگی به دنیای موسیقی وارد شوند.
- ریتم: ارف اعتقاد داشت که ریتم، قسمت بسیار مهم موسیقی است. به خاطر این که کودکان باید بتوانند بدون آن که آموزش خاصی دیده باشند، موسیقی حرکتی یا کلامی را خلق کنند. او برای آموزش ریتم از گفتار استفاده میکرد.
- بداهه پردازی: بچهها باید برای تقویت قوهی خلاقیت بداهه پردازی کنند.
روش زولتان کودای
آهنگساز، محقق موسیقی و فرهنگ فولکلور و اتنوموزیکولوژیست مجاری بود. او برای نخستین بار در تاریخ آموزش موسیقی گفت: «کل جامعه باید راه و رسم آواز خوانی را بدانند.» او معتقد بود موسیقی حق همه کودکان است و بسیاری از فعالیتهای هنری میبایست از سنین پایین آغاز شود. وی سرانجام توانست در سال ۱۹۵۰ موسیقی را به صورت منظم در برنامه درسی مدارس کشور خود یعنی مجارستان به اجرا درآورد.
فلسفهی روش کودای این است که آموزش موسیقی اگر در سنین پایینتر شروع شود بیشترین تاثیر را دارد و اینکه همهی افراد قابلیت یادگیری سواد موسیقی را دارند. در این روش روی آواز خواندن بهعنوان اساس نوازندگی و استفاده از موسیقی محلی و تصنیفی فاخر تاکید میشود.
موضوعاتی که در روش کدای در آموزش موسیقی به آن تاکید میشود:
- موسیقی آکادمیک: کدای معتقد بود که باید موسیقی آکادمیک را به کودکان آموزش داد تا کودکان در معرض موسیقی نامناسب قرار نگیرند.
- سلفژ و آوازخوانی: در آموزش موسیقی قبل از هر چیز باید سلفژ را به کودکان آموخت. به اعتقاد وی بهترین راه دستیابی برای نبوغ موسیقایی از طریق در دسترسترین وسیله ممکن یعنی صدای انسان امکان پذیر است. کدای در مقاله خود تحت عنوان «آواز گروهی کودکان» مینویسد: «آواز خوانی گروهی بسیار مهم است، یک کار گروهی خوب و شایسته، انسانهایی منضبط، با شخصیت و دارای خصلتهای متعالی میسازد».
آواز خوانی مشکلات مربوط به یادگیری تکنیکهای سازهای موسیقی بر طرف میشود و دسترسی هر فرد از جمله کودکان خردسال را به موسیقی ممکن میسازد.
کدای برای آموزش سلفژ به کودکان "حرکات سمبلیک دست" را ابداع کرد که در آن با استفاده از حرکات مختلف دست فواصل نتها و رابطه میان آنها را به کودکان میآموخت. در واقع استفاده از حرکات سمبلیک دست برای آموزش موسیقی به کودکان ویژگی خاص روش کدای میباشد. - ایجاد محیط شاد و لذت بخش: نکته دیگری که کدای بسیار بر آن تاکید داشت این بود که اولین هدف ما در آموزش موسیقی به کودکان باید ایجاد محیط شاد و لذت بخش باشد. برای همین در روش کدای نقش مربی بسیار پر رنگ است.
- در روش کدای پس از اینکه کودک توانست با صدای نتها آشنا شود و آنها را بخواند، میتوان نواختن سازها را به او آموزش داد.
اهداف و فلسفهی این روش عبارتند از:
- سطح تربیت مدرس ارتقا مییابد.
- سواد موسیقی در مدارس بالاتر میرود.
- تمام افراد ظرفیت و حق یادگیری سواد موسیقی را دارند.
- آوازخوانی اساس یادگیری موسیقی است.
- آموزش موسیقی را باید از همان دوران کودکی شروع کرد.
روش سوزوکی
شی نی چی سوزوکی ویولونیست ژاپنی معتقد بود که توانایی موسیقایی استعداد ذاتی نیست بلکه قابلیتی است که میتوان آن را پرورش داد. وی با تحقیقاتی که روی فراگیری زبان در کودکان انجام داد، متوجه شد که کودکان در جذب و شبیه سازی زبان مادری توانایی بسیار بالایی از خود نشان میدهند. سپس با دقت در این موضوع توانست روش نوینی را در آموزش موسیقی به کودکان ابداع کند. به همین جهت روش سوزوکی در آموزش موسیقی به کودکان مبتنی بر رهیافت زبان مادری است. فلسفهای که پشت سر این متد است، میگوید "اول شخصیت، بعد مهارت".
در واقع آقای سوزوکی معتقد بود: «آموزش موسیقی هدف اصلی من نیست، من میخواهم شهروندانی خوب و انسانهایی متعالی تربیت کنم. اگر کودکان از بدو تولد به موسیقی خوب گوش دهند و خود نیز نحوه اجرای آنرا یاد بگیرند، اینکار باعث خواهد شد تا حساسیت، نظم و عشق و علاقهی آنها نیز گسترش یافته و به تدریج صاحب قلبی زیبا شوند».
روش سوزوکی یکی دیگر از راههای آموزش موسیقی است که در ژاپن شکل گرفت و بعدا در دههی 1960 به آمریکا رسید. اگرچه این روش در اصل برای آموزش ویلون ابداع شد، اما برای آموزش سازهای دیگر مانند آموزش پیانو، فلوت و حتی آموزش گیتار نیز کاربرد دارد.
روش سوزوکی که با نام «روش زبان مادری» نیز شناخته میشود روشی است که روی اهمیت تاثیر و دخالت والدین تاکید دارد. والدین و مدرسین سعی میکنند با همکاری یکدیگر به یک هدف مشترک دست پیدا کنند. از والدین انتظار میرود که در کلاس حاضر شوند و در خانه بهعنوان دستیار معلم عمل کنند. با این روش دانشآموزان مهارتهای زیر را یاد میگیرند:
- نظم و انضباط
- وقار
- اعتماد به نفس
- حالت قرارگیری صحیح بدن
- مهارت فنی
- نوازندگی
- افت و خیز صدا
موضوعاتی که در روش سوزوکی در آموزش موسیقی به آن تاکید می شود:
- شروع زود هنگام (از سن ۳ تا ۴ سالگی): کودکان کم سن قابلیتی ذاتی و طبیعی برای انطباق و توافق با محیط دارند؛ بنابراین اگر ما این دوره از زندگی را از دست بدهیم بسیار دشوار خواهد بود که موسیقی را آموزش بدهیم و به همان نتایج دست یابیم.
- مشارکت والدین: والدین نقش مهمی در روش سوزوکی بازی میکنند. از آنها انتظار میرود تا در کلاسها شرکت کرده، یادداشت بردارند و حتی در تمرینهای روزانه، کودکان را همراهی کنند.
- تکرار و تمرین: بچهها مطالب را بر اساس تکرار و تمرین مداوم یاد میگیرند. زمانی که ما یک موضوع را زیاد تکرار میکنیم، این تکرار به قسمتی از توانایی و استعداد کودک تبدیل میشود.
- گوش دادن: قبل از یادگیری هر قطعه، از هنرجویان خواسته میشود تا به قطعات ضبط شده به دقت گوش دهند. بعد از اینکه کودک برای یک مدت زمان معینی در این فعالیت شرکت داده شد، موسیقی نوشته شده به او معرفی میشود.
- مشاهده: قبل از اینکه کودکان هرگونه اجرایی در نظر عموم داشته باشند، ضروری است تا چندین ماه به مشاهده اجراهای دیگران بپردازند. از طریق اینگونه مشاهدات کودکان می توانند از آنها الگو بگیرند و اجرا در نظر عموم را بپذیرند.
- رپرتوار درجه بندی شده: در روش سوزوکی برای هر ساز یک مجموعه ربرتوار (درجه بندی شده از ساده تا پیشرفته) وجود دارد که تمامی دانش آموزان سوزوکی با یک نظم یکسان آنها را مطالعه میکنند.
- مربیان آموزش دیده: همه مربیان موسیقی سوزوکی، نه تنها به عنوان اجرا کنندگان، بلکه به عنوان یک معلم، در حوزههایی چون روان شناسی کودک و مشکلات یادگیری کودکان نیز آموزش میبینند.
- تسلط کامل: ضروری است تا همه دانش آموزان سوزوکی برای یادگیری تکنیک و موزیکالیته، قطعات قدیمیتر را به شکل حفظی اجرا کنند و یا آن را مرور کنند.
- کار گروهی: علاوه بر کلاسهای هفتگی خصوصی، دانش آموزان سوزوکی در کلاسهای گروهی هفتگی نیز شرکت میکنند. بدین شکل از طریق تعاملات اجتماعی، مهارتهای گوش دادن و نوازندگی کودک از یک منظر دیگر پرورش مییابد.
- اجرا در نظر عموم: از همان سالهای اولیه کودکی، دانش آموزان تشویق میشوند تا در نظر عموم و معمولاً در کنسرتها موسیقی اجرا کنند. چنین اجراهایی "وحشت حضور در صحنه اجرا" را کاهش میدهد و موجب میشود موسیقی به عنوان یک عمل مشترک و اجتماعی معرفی شود.
روش امیل جکوز دالکروز
دالکروز - آهنگساز و پیانیست اتریشی، در اوایل قرن بیستم استاد سلفژ و هارمونی در هنرستان موسیقی ژنو سویس بود. وی رشد موسیقایی کودکان را یکی از پایههای تعلیم و تربیت در دوران کودکی میدانست و بر خلاف خانم مونته سوری معتقد بود که فعالیتهای کودکان باید به صورت گروهی انجام شود.
این هم یکی دیگر از روشهایی است که مدرسین موسیقی از آن برای آموزش موسیقی استفاده میکنند. در این روش که موسیقی، حرکت و ذهن و جسم را به هم مرتبط میکند توسط امیل ژاک دالکروز ابداع شد.
سه عنصر کلیدی این روش عبارتند از:
- یوریتمیک: یوریتمیک در زبان یونانی به معنای ریتم خوب است، یعنی بیان موسیقیایی از طریق حرکت و همینطور گسترش مهارتهای موسیقی از طریق تمرینات جنبشی. هنرجویان با گوش دادن به موسیقی و بیان حرکتی و چیزهایی که همزمان میشنوند، ریتم و ساختار را فرا میگیرند. بهعنوان مثال، طول نت و ریتم با دست زدن و برداشتن گام نشان داده میشود.
- سلفژ: به یادگیری مهارتهای تمرین شنیداری و دیداری کمک میکند.
- بداهه: استفاده از سازها، حرکت و صدا.
موضوعاتی که در روش دالکروز در آموزش موسیقی به کودکان به آن تاکید میشود:
- یوریتمیک: او معتقد بود که ریتم اولین بخش موسیقی است که باید آموزش داده شود، چرا که همه عناصر موسیقی میتوانند با ریتم خلق شوند. بنابراین در روش دالکروز از حرکات ریتمیک استفاده میشود. او معتقد بود در آموزش موسیقی به کودکان باید از هر دو منبع ذهن و جسم استفاده کرد و برای اینکه بتواند ذهن و جسم را در هم آمیزد از مفهوم یوریتمیک استفاده میکند. یعنی بتوان با استفاده از حرکات بدنی مانند پریدن، قدم زدن و دست زدن مفاهیم موسیقایی مانند ریتم، تمپو، آکسان، ملودی و ... را به طور غیرمستقیم به کودکان آموخت.
- آواز خواندن (سلفژ): تاکید فراوان بر آواز و سلفژ داشت. آموزش آواز را ابتدا از دو نت سُل و می شروع میکرد و معتقد بود که کودکان با شروع این دو نت به دامنه وسیعی از آموزش سلفژ قبل از شروع خواندن موسیقی دست مییابند.
- بداهه نوازی: دالکروز با روش بداهه پردازی میتوانست به اهداف از پیش تعیین شدهای که در آموزش موسیقی به کودکان در نظر داشت، یعنی استفاده از تمام تسهیلات یادگیری، پرورش خلاقیت در کودکان، هماهنگی بدنی و پیشبرد مهارتهای شنوایی دست یابد.
روش ماریا مونته سوری
ماریا مونته سوری مربی و پزشک ایتالیایی و اولین کسی بود که روشی صحیح و نظاممند در آموزش موسیقی به کودکان را ارائه داد. وی بخاطر علاقهای که به تعلیم و تربیت کودکان عقب مانده داشت، خانه کودکان را در سال ۱۹۰۷ تاسیس کرد و تصمیم گرفت که در تعلیم و تربیت این کودکان از موسیقی استفاده کند. در واقع مونته سوری از موسیقی به عنوان وسیلهای جهت تقویت و پرورش جنبههای مختلف رشد کودکان استفاده کرد. او معتقد بود که تواناییهای بنیادی کودک بین ۳ تا ۶ سالگی شکل میگیرد.
انتقادی که به روش خانم مونته سوری گرفته شده این است که فعالیتهایی که او برای کودکان در نظر می گرفت بسیار فردی بوده و کودکان را به کارهای گروهی تشویق نمیکرد.
موضوعاتی که در روش مونته سوری در آموزش موسیقی به آن تاکید میشود:
- آواز خواندن: با آواز خواندن، بچهها تلاش میکنند صداهایی را که میشنوند، بخوانند که باعث تقویت شنوایی و سلفژ میشود.
- حرکات ریتمیک: حرکات ریتمیک به پرورش رشد جسمی کودک کمک میکند.
- تجربه وعمل: او معتقد بود که بچهها خودشان باید همه چیز را تجربه کنند و عملی یاد بگیرند.